گیره روسری
عصبانی وناراحت بودم که چرا زحمت یک هفته ای بچه ها به خاطر آقای دقیانوسی به باد فنا رفت البته نداشتن جای ثابت هم افکارم را مخدوش کرده بود.
داخل تاکسی نشستم تاحرکت کند 5دقیقه طول کشید ونفهمیدم که چطور سپری شد.که خانمی را کنار خودم دیدم متوجه نگاهایش نشدم سرصحبت رابازکرد "ببخشید میشه بگید شال تون رو چه جوری میبندیدکه اینقد خوشگله؟؟"به خودم امدم چادرم راقدری مرتب کردم لبخندی زدم وگفتم سادس یه گوشه شال رو سه گوش رو سر میزاریم بعدش با یه گیره محکم میشه.اونوقت بایه سنجاق زینت لبه دیگه شال رو محکم میکنیم"خانم مقنعه اش را جلو کشید ومشتاق تر شد که بیشتر بداندوراجع به سنجاق زینت پرسید که از کجا میشه تهیه کرد ؟؟کیفم را که بازار شام بود رابهم ریختم تاشاید سنجاقی را که صبح برای محکم کاری داخل کیفم انداخته بودم را پیدا کنم کلی گشتم پیدانشد بهش گفتم اگه ببینمت یه جایی برات میارم .تشکر کردگفت نمیخواد ممنون دلم ارام نشد فاصله تامقصد 3دقیقه میشد دوباره به جستجو پرداختم بلاخره پیداشد داخل بسته بیسکویت !!!!.به خانم دادم اونقد تشکر کرد وگفت که خیلی خوشحال شدم از اشنایی تون ممنونم بابت سنجاق.
یک لحظه فکر کردم دیدم که این کار ارزشش هزار هزار بار بیشتر از فعالیتی بود که با بعضی از اقایون انجام دادم به خاطر ترویج فرهنگ اسلامی.!!!!!!
امضاء:ره گم کرده...